غرغرهای من



شاید به نظرم یکی از سخت ترین کارهایی که میشه کرد وبلاگ نویسیه. برای داشتن یک وبلاگ باید اول از همه بتونی مسئولیت پذیر باشی که مطمئنا من یک آدم مسئولیت پذیر نیستم. اما همیشه به طور عجیبی نوشتن رو دوست داشتم. برای همین گفتم شاید این بار بتونم مسئولیت داشتن یک وبلاگ رو داشته باشم.



یکی از بدترین اتفاق‌هایی که میتونه توی زندگی خوابگاهی بیافته، اینه که شیر رو گذاشته باشی روی گاز تا جوش بیاد و بعدش یادت بره. اون موقع‌است که چنان بوی شیر سوخته کل خوابگاه رو فرامیگیره که تا دو طبقه پایین‌تر و دوطبقه بالاتر بوش میپیچه و کلی سر هستن که از در اتاق بیرون کشیده میشن تا بی‌مسئولیتیت رو بارها و بارها گوشزد کنن تا اینکه تا آخر عمر به سرت نزنه که دوباره بخوای توی خوابگاه شیر بجوشونی.

اما امروز بنا به یک اتفاق بسیار خوش یمن و عالی درست سر بزنگاه پای گاز رسیدم و موقعی که شیر داشت از سر قهوه جوش لبریز میشد خودم رو از سرزنش همسایه‌هام نجات دادم.


برای من همیشه کوتاه کردن مو مثل یک شروع دوباره است. وقتی که موهات رو کوتاه میکنی یعنی اینکه داری به خودت فرصت یک رشد دوباره رو میدی. برای همین از دوران کودکی عاشق کوتاه کردن موهام بودم. وقتی که موهاک رو کوتاه میکردم توی آینه خودم رو نگاه میکردم و به خود جدیدم سلام میکردم و براش آرزوی موفقیت میکردم.
برای چندمین باره که میبینم چیزها به خوبی پیش نمیرن، دوست دارم برطبق رسم همیشگی موهام رو کوتاه کنم و یک فرصت دوباره به خودم بدم.

اولین بار توی عمرم یک مگس رو دیدم که موقع پروازش نتونست رو پاهاش فرود بیاد و با پشتش افتاد روی میزم. با اینکه اصلا دلم نمیخواد دست به کشتن بزنم اما اگه مگس به این خنگی رو نکشم، احساس میکنم نسبت به جامعه مگس‌ها دارم خیانت میکنم که بهش فرصت ازدیاد نسل میدم.


بعد از اینکه یک شب تمام مشغول خوندن مطالب مربوط به خشونت علیه ن بودم، و صد البته که تمام حرفایی که میزدن درست بود. از انواع خشونت‌هایی که وجود داره و جاهایی که به این زن‌ها سخت گرفته میشه. تجربه‌های بد ن در محیط خانه، کار، دانشگاه و مدرسه و درکل هر محیطی که توش حضور دارن. 

با این حال به نظر من موقعی که میخوایم یک موضوع رو برجسته تر کنیم تا اذهان عمومی رو متوجهش کنیم، بهتره که در مورد برعکس اون موضوع هم صحبت کنیم. ما توی دنیایی زندگی میکنیم که هرکس در موضع قدرت قرار میگیره سعی میکنه از موقعیتش سو استفاده کنه. هستن، زنهایی که از موقعیت خودشون استفاده میکنن تا زندگی مردها رو کنترل کنن. به نظر من باید به هر دوجنسیت آموزش داده بشه، و هر کدومشون یاد بگیرن که جنسیت مقابلشون برای استفاده اونها آفریده نشده و اینکه دو جنس باید همدیگه رو درک کنن و همدیگه رو در موقعیت‌های برابر ببینن. رابطه‌ای که یک کدوم موقعیت خودش رو بالاتر از فرد مقابلش ببینه به جایی نمیرسه.

در کل منظورم اینه که آموزشهامون نباید یک طرفه باشه. 


گاهی اوقات آدم که یک کتاب جدید رو شروع میکنه با خودش میگه چرا من زودتر سر این کتاب نرفتم. امروز بعد از خوندن سومین بخش از کتاب زمین انسان‌ها، بغض کردم که چی باعث شد که این کتاب رو بعد از خریدنش مدتها بزارم در قفسه کتاب و به سراغش نرم، یا اینکه چرا این کتاب رو سالها قبل تر از این ندیدم. با این حال میدونم اگه قرار بود این کتاب رو ۴ سال یا ۵ سال قبلتر از این میخوندم. جملاتش اینقدر تاثیرگذار تر نمیشد. مطمئنا نگاهی که امروز نسبت به زندگیم دارم باعث شده تا بتونم با تک تک جملات کتاب ارتباط برقرار کنم. همچنین شک دارم اگه اون موقع میتونستم جذابیت ترجمه زمین انسان‌ها رو که استاد سروش حبیبی انجام دادن درک کنم. با اینکه نخوندنش حسرت زیادی برام داره اما خوشحالم که الان میتونم بخونمش و شیرینی‌های متن و احساسات نویسنده رو درک کنم.


یه مدته کارهایی که دارم انجام میدم خیلی زیاد شدن. از درس خوندن و کار کردن گرفته تا کتاب خوندن و فیلم خوندن. همه‌ی اینا باعث شده هرکاری که میکنم احساس این گناه رو داشته باشم که چرا به بقیه کارهام نمیرسم و از انجام هیچ کاری لذتی که باید ببرم رو نمیبرم. 

من آدمی هستم که به شدت نامرتب و بی‌برنامه است. برای همین تصمیم گرفتم یک برنامه‌ای رو روی خودم اجرا کنم به اسم Get your shit together in 40 days. قراره توی این چهل روز برای خودم برنامه بنویسم و به برنامه‌ام عمل کنم. 

معمولا آدمی نیستم که زیاد پای برنامه‌اش بشینه. اما اینبار باید با دفعه‌های قبل فرق کنه.


یک استادی در دانشگاهمون داریم که نحوه‌ی تدریسش خیلی باحاله و به میزانی که سرکلاس فعالیت میکنی یا توی گروهش که توی تلگرامه میتونی در ترم نمره بگیری اونقدر که آخر ترم از دادن امتحان معاف بشی.
بنا به دلایلی من ترم پیش برای چندتا از بچه‌ها تحقیقاشون رو برای این درس درست کردم. و همشون از امتحان معاف شدن. برای همون من با این استادمون کلاس برداشتم. گفتم من که راحت میتونم ازش معافیت رو بگیرم. 
الان باید بشینم برای امتحانش بخونم چون من رو معاف نکرده. علاوه بر اون فردا یک امتحان تخصصی با یک استاد خیلی سختگیر هم دارم. و از شنبه است که تا حالا نخوابیدم. و علاوه بر همه‌ی اینٔها پس فردا هم دوباره دوتا امتحان که یکیش فوقالعاده سخته رو دارم. و بعد از اون پنجشنبه روز کنکورمه.
بالاخره مزخرف ترین فصل امتحانات عمرم رو تجربه کردم.

امروز در خوابگاه در این مورد صحبت میکردیم که چه نوع روابطی رو آدم باید با دوستهاش انتخاب کنه؟

حقیقتش یکی از معضلات و مشکلاتی که خوابگاهیا باهاش درگیرن روابطی هستن که شما با دوستاتون و هم اتاقیاتون ایجاد میکنین. 

اما اصلا تفاوتی بین دوست و هم اتاقی و هم کلاسی هست؟؟!!!

یبشتریا در مورد تفاوت بین دوست و همکلاسی میدونن که چجوری روابط از هم تفکیک میشه. اما بیشتریا نمیدونن که یک هم اتاقی خوب وما یک دوست خوب نیست. خیلی وقتا لازم نیست شما با یکی دوستی خیلی صمیمی داشته باشین که براش یک هم اتاقی خوب محسوب بشین.

به شخصه توی دانشگاه از این نظر مشکلی نداشتم. روابطی که توی دانشگاه با دوستانم داشتم، شاید بشه گفت فقط در ۱ مورد شکست خورد. من هیچوقت دوتا نقش رو همزمان به یکی ندادم. به نظرم اگه تمام سرمایه‌های عاطفی رو روی یک نفر بزاری، با نبود اون یک نفر ناگهانی چیزهای زیادی رو از دست دادی. 

سعی کردم صمیمیت‌هام رو کنترل کنم. اینکه با یکنفر ۲۴ ساعت از ۷ روز هفته رو بگذرونی نشانه صمیمیت نیست. دلهای نزدیک به هم حتی از بیشترین فاصله‌ها باز هم به یاد هم هستن.  

برای همین به همه‌ی اونایی که امروز با این مشکلی داشتن که چرا بعد از یک مدت دوست‌های صمیمی خیلی نزدیکشون ناگهانی بهشون ضربه وارد میکنن صحبت میکردیم. من بهشون نصیحت کردم که نباید همه‌ی روابط اجتماعیت رو فقط با یک فرد داشته باشی.

اما شاید هم همین دلیلی که هیچ صمیمیت و نزدیکی مثل فیلم‌ها رو تجربه نکردم. اما حداقل تجربه بیشتری در داشتن روابط سالم نسبت به بقیه اطرافیانم دارم.


دوست دارم به خودم بگم یادت باشه که وقتی داری به روابطت با بقیه نگاه میکنی، به خودت به خاطر رفتارهات حق ندی. در حال حاضر به نظرم آدما درست موقعی که سعی میکنن به خودشون حق بدن دچار اشتباه میشن. دعواها همیشه از اینجا شروع میشه که دو طرف فکر میکنن حق با اوناست و موقعی که اینجوری فکر کنی حتی نمیتونی درست به حرفای طرف مقابلت فکر کنی.


در کتاب تاریخ مختصر علم نوشته ویلیام باینر برای اولین بار با پاراسلسوس آشنا شدم. تا به حال اسم این دانشمند رو نشنیده بودم و رفتارش نسبت به علم برام خیلی جالب بود.

یکی از اولین کارهایی که پاراسلسوس انجام داد سوزاندن کتاب‌های جالینوس بود و معتقد بود که احتیاجی به جالینوس و بقراط و ارسطو نداره و میخواست خودش همه چیز رو دوباره و از نو شروع کنه. اونقدر به خودش مطمئن بود که نگاه خودش به دنیا رو درست ببینه و معتقد باشه دیدگاهش از عالم هیچ شباهتی با دانشمند‌های قبل از خودش نداره.

به چهار عنصر هوا و خاک و آتش و آب اعتقاد نداشت و به جای اون ۳ اصل پایه داشت نمک، گوگرد و جیوه.  اساسا شیمیست بود و همیشه علاقه داشت در مورد ماده‌های مختلف بیشتر بدونه. 

شاید اولین پزشکی بوده که از داروهایی که در آزمایشگاه اونها رو امتحان کرده بوده برای درمان استفاده میکرد. 

مهمترین شاهکارش این بوده که بیمار و بیماری رو از هم جدا دونست تا قبل از اون مردم بیماری‌ها رو به افراد نسبت میدادن (سخته تصور این مدل فکر کردن)

بارها و بارها گفت که مردم نباید کتاب بخوانند البته منظورش بیشتر این بوده که مردم نباید کتابی غیر از کتابهای پاراسلسوس رو بخونن.

بعد از خوندن یک مختصری از زندگی این دانشمند واقعا شگفت زده شدم از بی پرواییش، اعتماد بنفسش، غرورش و اینکه چقدر نسبت به مسائل رک عمل میکرده. زندگیش رو اصلا درک نمیکنم اما تونسته نتایج شگفت انگیزی بگیره.


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها